پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۳۲۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

در راه بازگشت سبحان زودتر از ما جدا شد و قرار شد امیرحسین من را تا خانه برساند که برای بردن ماکت مجبور به آژانس گرفتن نشوم. داشت جای ماکت‌ها را روی صندلی عقب تنظیم می‌کرد که با دیدن بستنی فروشی به سمتش رفته و دو آیس پک شکلاتی گرفتم. روی صندلی جلو نشستم و آیس را به دست امیرحسین دادم.
- به به! این بستنی خوردن داره. دست شما درد نکنه خانوم.
از مدل خانم گفتنش چیزی در دلم لرزید. لبخند زدم و

1474
477,538 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ستایش

    00

    عالی بود

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سپاس از مهرنون‌‌🥰❤️❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید